جبهه پایداری انقلاب اسلامی یا حامیان «گفتمان سوم تیر» را در واقع باید مولود جریانی دانست که شاخصترین چهره آن دکتر محمود احمدینژاد است؛ اعضای جبهه پایداری چه بپذیرند و چه از این حقیقت بگریزند، همواره این جبهه تحت سایه رئیس جمهوری خواهد بود که تودههای مردم «گفتمان عدالت» را دستاورد وی میدانند؛ اصولاً چهرههای شاخص جبهه پایداری نیز یا نمایندگان حامی دولت به حساب میآمدند یا وزرایی بودند که دوران خوشی را با محمود احمدینژاد در خدمتگزاری به مردم طی کردند؛ حتی اگر قائل به تفکیک بین حامیان محمود احمدینژاد با جبهه پایداری به علت اتفاقاتی که فرصت پرداختن و نبش قبر آن نیست باشیم، میتوان گفتمان کلان واحدی را برای دو مجموعه فوق در نظر گرفت به حدی که میتوان مثال قطرات آب را برای این دو جریان آورد، آنچنانکه اگر در اثر عامل خارجی، انرژی به آب وارد شود و موجب تفکیک در ظاهر و حالت فیزیکی و تأثیر بر روی تراکم آن شود، تنها نیاز به شرایط مساعد است تا بخار آب در کنار هم باز هم همان قطرات آب را تشکیل دهند، چراکه نمیتوان نیروی ربایشی بین مولکولی را انکار کرد.اگر تراکم و شرایط محیطی در کنار جرقهای نیاز است تا بخار متفرق را به اتحاد برساند، همین شرایط میتواند مبنای وحدت سیاسیونی شود که اصول واحدی دارند.اگر این گونه به مسئله بنگریم، دیگر نه تنها بازگشت دکتر الهام، مرد مؤثر دولت نهم و البته یکی از مؤسسین جبهه پایداری به آغوش دولت دهم در قامت چهرهای تأثیرگذار امری عجیب به حساب نمیآید، بلکه امری طبیعی و قطعی نیز محسوب میشود.
اصولاً مگر چهرههای شاخص و تأثیرگذار جبهه پایداری تا چه حد با دولت اختلاف دارند که بازگشت آنها امری عجیب به حساب آید؟ افرادی که حتی برخی از آنان تا مدتها در دولت دهم نیز همراه رئیس جمهور بودند یا آن که اگر دعوت جدی مطرح باشد، حاضرند بار دیگر به دولت کمک کنند.افرادی همچون محصولی، باقری لنکرانی، سلیمانی، آقاتهرانی و... بسیاری از جوانان 3 تیری که در قامت مدیران و ایدئولوگهای جنبش سوم تیر مطرح هستند، حیات سیاسی خود را مدیون رئیسجمهورند؛ رئیسجمهوری که در مقاطع مختلف نه تنها از یاران خود حمایت کرده بلکه هزینهها درخصوص میدان دادن به افراد کم تجربه را نیز به جان خریده است.
دل به صد ره میرود اما مراد دل یکی است
راه اگر بسیار باشد، باش، منزل یکی است با این شرایط جبهه پایداری چگونه میتواند بر روی افرادی مانند دکتر حدادعادل سرمایهگذاری کند که رسماً از ائتلاف خود با قالیباف و ولایتی سخن میگوید؛ جریانی که ماهیتاً با پایداریها تفاوت گفتمانی دارند و به اعتقاد برخی از تحلیلگران، نزدیکی او به جبهه پایداری هم در جهت تلاش برای ائتلاف پایداری با «1+2» یا حداقل ایجاد شکاف و یارگیری از درون جبهه پایداری است!
تبعات اصرار جبهه پایداری بر معرفی نامزد مستقل چه میتواند باشد؟! امری که تنها موجب شکست آرای گفتمان عدالت، پیشرفت و عقلانیت خواهد شد و نتیجه آن ممکن است موجب به تماشا نشستن پیروزی رقیبی باشد که سالها است برای پیروزی خود دورخیز کرده است. حال این رقیب میتواند از اصولگرایانی باشد که به جبهه پایداری و البته دولت به چشم مولود نامشروع خود مینگرد و همواره به جای پذیرفتن آن، به دنبال حذف این مولود هست؛ مولود یا هوویی که قدرت جریان سنتی را هدف گرفته و امکان به حاشیه بردن آن را به صورت بالقوه دارا است یا آن که شاهد قدرت گرفتن 2 خردادیهایی باشد که به جد آنان را اصحاب فتنه مینامند؛ اصحاب فتنهای که این روزها همان اصولگرایان سنتی و تحولخواه برایشان چراغ سبز هم نشان میدهند! آیا در این شرایط جبهه پایداری روند زوال خود را رقم نخواهد زد؟ در این شرایط افتراق و ایجاد چالش و دامن زدن به اختلافات در بین حامیان گفتمان عدالتمحور میتواند به سود و ضرر چه جریانهایی منتج خواهد شد؟!
شایسته است مدیران و نخبگان جبهه پایداری ضمن اندیشیدن به فرازهای فوق به دور از تحجر و در فضایی منطقی به سؤالات زیر پاسخ دهند:
1. جبهه پایداری منهای احمدینژاد اصولاً چقدر شانس دارد؟
2. آیا موفقیت کمرنگ جبهه پایداری در انتخابات مجلس که بدون حضور مستقل حامیان دولت برگزار شد، میتواند نویددهنده پیروزی برای جبهه پایداری در انتخابات آتی ریاست جمهوری باشد؟
3. جبهه پایداری به تنهایی و بدون یاری حامیان گفتمان عدالتمحور به رهبری شاخصترین چهره آن در انتخاباتی که تنها یک نفر برنده آن است، میتواند در مقابل نماینده «1+2» یا نماینده 2 خردادیها یا نماینده حامیان رئیس جمهور و دولت رقابت کند؟
4. پایداری چگونه میتواند به افرادی مانند حداد تکیه کند، در حالی که با رقیبان اصلی این جبهه متحد شده است و چگونه میتواند از هویت مستقل خود دفاع کند و در مقابل دولتی بایستد که از آن زاده شده و حتی مؤسسین آن و اعضای تأثیرگذار آن شوق بازگشت به آغوش دولت خدمتگزار را دارند؟
5. آیا حضور همزمان حامیان گفتمان عدالت و جبهه پایداری به صورت دو جریان مستقل با توجه به این که هر دو از یک سبد رأی واحد بهرمند هستند و دارای پشتوانه اجتماعی یکسانی هستند، به معنی تقویت رقبا و بالا رفتن ریسک شکست نیست؟
ناگفته روشن است که بیشک از درون جبهه پایداری افرادی خواهند بود که به واسطه انگیزههای متفاوت به صورت جد با این ائتلاف مخالفت میکنند. افرادی که احساس میکنند این ائتلاف به معنی هیچ شدن آنها یا تأثیر سیاسی آنها خواهد شد و با تکیه بر ادبیات دینی و سیاسی، در به چالش کشیدن این ائتلاف تمام توان خود را بهکار میگیرند تا در سایه این اختلاف، به حیات سیاسی خود ادامه دهند. دسته دیگر، افرادی خواهند بود که از درون جبهه پایداری با رقبای این جریان ائتلاف کردند و امیدوارند به موجب این تاکتیک در دولت احتمالی بعدی نقش ایفا کنند. اما دسته آخر را میتوان سادهلوحان سیاست خطاب کرد؛ آنانی که چنان مغلوب فضای رسانهای شدند که از نگاه جزماندیشی با دولت مخالفت میکنند.
این دسته که در اقلیت به سر میبرند، به واقع سناریوی منحرف بودن تمام دولت، رئیس جمهور و نزدیکان وی را باور کردند و همراهی با این جریان را بر خود حرام میدانند! به هر حال تصمیم نهایی یاران دیروز احمدینژاد میتواند باز هم منجر به تکرار نوستالژی 27 خرداد و 3 تیر 84 شود، یا آن که پایان تلخ بر روحیه آرمانگرایی آنها باشد. هر چند مطمئنیم تفکر عدالت محور امثال احمدینژاد چون مبتنی بر تفکر اصیل انقلاب و تودههای مردم میباشد با حرکت رو بهتعالی کشور، روند تکاملی خود را طی خواهد کرد.